نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: داستان کوتاه چیست | اصول و قواعد داستان کوتاه نویسی

  1. #1
    حرفه ای ERMIYA آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    محل سکونت
    قــــــم
    نوشته ها
    695
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Post داستان کوتاه چیست | اصول و قواعد داستان کوتاه نویسی

    تعریف داستان کوتاه


    قرن اخیر، قرن غلبه جهانی داستان کوتاه بر دیگر انواع ادبی است. انسان دیگر آن ذوق و فراغت را ندارد که رمانهای بلند چند جلدی بخواند؛ از این رو با مطالعه داستان کوتاه گویی خود را تسکین می دهد.

    زندگی را و خود را و در آیینه داستان کوتاه می جوید.



    داستان کوتاه را می توان از نظر شخصیتها، نوع بیان داستان و کوتاهی و بلندی آن مورد برسی قرار داد.

    در "رمان" اغلب مجموعه زندگی شخصیتی تجسم می یابد و اشخاص یا شخص مهم داستان در طول زمانی که داستان آن را در بر می گیرد پرورده می شود، ولی در داستان کوتاه چنین فرصتی وجود ندارد.

    در داستان کوتاه شخصیت قبلاً تکوین یافته است و پیش چشم خواننده ی منتظر، در گیرودار کاری است که به اوج و لحظه حساس و بحرانی خود رسیده یا در جریان کاری است که قبلاً وقوع یافته اما به نتیجه نرسیده است.

    نویسنده در داستان کوتاه، برشی می زند به زندگی قهرمان داستان و نقطه ای از آن را که باید به مرحله حساسی برسد انتخاب می کند.

    در حالی که در رمان قسمتی یا تمام دوره زندگی قهرمانان در پیش چشم خواننده است و چشم انداز وسیع تر و گسترده تری از زندگی شخصیتها را نشان می دهد.

    داستان کوتاه مثل دریچه یا دریچه هایی است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی، برای مدت کوتاهی باز می شود و به خواننده فقط امکان می دهد که از این دریچه ها به اتفاقاتی که در حال وقوع است نگاه کند.

    شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می دهد و کمتر گسترش و تحول می یابد.

    "ادگار آلن پو" نویسنده آمریکایی می گوید:

    "داستان کوتاه قطعه ای تخیلی است که حادثه واحدی را، خواه مادی باشد و خواه معنوی، مورد بحث قرار دهد.
    این قطعه تخیلی بدیع باید بدرخشد، خواننده را به هیجان بیارود، یا در او اثر گذارد باید از نقطه ظهور تا پایان داستان در خط صاف و همواری حرکت کند."

    "داستان کوتاه" باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. "ادگار آلن پو" در این مورد نیز گفته است:

    "داستان کوتاه" روایتی است که بتوان آن را در یک نشست (بین نیم ساعت تا دو ساعت) خواند. همه جزئیات آن باید پیرامون یک موضوع باشد و یک اثر را القاء کند، یک اثر واحد را.

    در داستان کوتاه تعداد شخصیتها محدود است. فضای کافی برای تجزیه و تحلیل های مفصل و پرداختن به امور جزئی در تکامل شخصیتها وجود ندارد و معمولاً نمی توان در آن تحول و تکامل دقیق اوضاع و احوال اجتماعی بررسی کرد. حادثه اصلی به نحوی انتخاب می شود که هر چه بیشتر شخصیت قهرمان را تبیین کند و حوادث فرعی باید همه در جهت کمک به این وضع باشند. البته بسیاری از داستاهای کوتاه خوب هم هست که در آن این قوانین رعایت نشده است.

    داستان کوتاه ممکن است خیلی کوتاه باشد و مثلا حدود 500 کلمه بیشتر نداشته باشد.


    داستان کوتاه در غرب


    در غرب "داستان کوتاه" به معنی امروزی در قرن نوزده شکل گرفت و اولین کسی که به صورت جدی بدان پرداخت "ادگار آلن پو" است. ادگان آلن پو علاوه بر نوشتن داستانهای کوتاه از نظر تئوری هم مطالبی در مورد آن نوشته است و داستان کوتاه را به عنوان یک نوع ادبی مطرح کرده است.

    بزرگترین نویسندگان اروپایی و آمریکایی که در زمینه داستان کوتاه نام و آوازه پیدا کرده اند عبارتند از:

    گوگول، گی دوموپاسان، آنتوان چخوف، کاترین منسفیلد، شرود اندرسن، اوهنری، ارنست همینگوی، کنراد، کیپلینگ و سالینجر.


    داستان کوتاه در ایران


    نوع ادبی "داستان کوتاه" در ایران گذشته سابقه ای ندارد.



    در ایران نخستین داستان های کوتاه فارسی یعنی مجموعه ی شش داستان کوتاه "یکی بود یکی نبود" را محمد علی جمالزاده نوشت و در سال 1300 شمسی منتشر کرد.

    پس از جمالزاده نویسندگانی چون صادق هدایت ، بزرگ علوی، صادق چویک، جلال آل احمد و دیگران داستانهایی نوشتند و به لحاظ کمی و کیفی در ارتقاء این نوع پدید ادبی اهتمام ورزیدند.

    "داستان کوتاه" مانند هر جریان نوین ادبی در آغاز با بی مهری ها و گاه مخالفت هایی مواجه شد؛ اما به رغم این همه نویسندگانی ظهور کردند و در توجیه نظری و عملی آن دست به کوشش هایی زدند.

    "داستان کوتاه" اگر با "یکی بود یکی نبود" در سطح انتقادی و طنز اجتماعی آغاز شد، به دست امثال صادق هدایت و محمود دولت آبادی و هوشنگ گلشیری به سطح بالاتری ارتقاء یافت.

    منبع:دانشنامه رشد
    اللهم عجل لولیک الفـــــرج





    خدا هم نمیدونه با آدم احمقش چطور رفتار کنه، چه برسه به بنده ش!... خب اون آدمه احمقه دیگه!

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    حرفه ای ERMIYA آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    محل سکونت
    قــــــم
    نوشته ها
    695
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Red face



    تراژدی کلمه ای است یونانی به معنای "سرود بز".

    یونانیان برای تئاتر و نمایش لغت تراژدی را بکار می بردند، این کلمه مرکب از لفظ "تراگو" یعنی "بز" و "اگل" یعنی "ترانه" است و معنای مرکب آن "ترانه بز" می شود.

    بز در نظر یونانیان باستان مقدس بود، از این رو نمایشگران خود را به صورت بز در می آوردند و در آغاز جنبه خنده آوری داشت تا اینکه پس از مدتها از کمدی جدا گردید و بصورت کاملی در آمد.

    در کتابهای لغت و در کتابهای ادبی زبانهای مختلف، تعریف کلمه "تراژدی" و شرح مفهوم و مصداق و بیان کیفیت جذبه های آن در همه جا یکسان نیست.

    تراژدی ساخته فکر لطیف یونانی است و از عهد ارسطو تا امروز بزرگان فضل و حکمت در باب تراژدی مطلب نکته آموز بسیار نوشته اند.

    یکی می گوید که تراژدی جنگ عقلست با میل ها و شهوتهای انسانی و به عقیده دیگری مایه تراژدی تأثر شدید و عمیق روح شخصیت بسیار حساس در مقابل گرفتاری و مصیبت و عذابهای وجدانی است.

    در تعریف تراژدی نوشته اند که تراژدی شرح وقایعیست ناگوار و بد عاقبت، هم باعث هول و وحشت می شود و هم موجب رحمت و شفقت.

    غم نیز از ارکان تراژدی است، اما نه هر غمی.

    عقیده ارسطو این است که در تراژدی آنچه بر سر بیچاره گرفتار می آید(رنج و درد و عذاب جسمانی و روحانی) باید حاصل عمل او باشد.




    برای روشن شدن این مطلب است که می گویند که مثلاً مصلوب گشتن و کشته شدن مسیح- بعقیده مسیحیان- تراژدی نیست چرا که وی ضعفی نداشت و خطایی نکرد، آنچه بر او گذشت درد و غم و رنج و مصیبت اوست نه تراژدی مسیح.

    بعضی معتقدند که انسان با آفریدن و دیدن و خواندن و شنیدن تراژدی، هم رنج می برد و هم لذت و هر قدر هول و هراس و رنج و درد گرفتار بیشتر باشد برایش خوشایندتر است.

    در مورد علت این موضوع بحث های زیادی شده است. ولی آنچه مسلم است انسان با دیدن تراژدی لذت می برد و این عجیب است.

    بزرگانی چون هگل و نیچه معتقدند که این لذت موضوعی خاص و جدای احساس های معمولی بشر است.

    ارسطو در این مورد می گوید: "قهرمان تراژدی در ما هم حس شفقت را بیدار می کند و هم حس وحشت و هراس را.او نه خوب است و نه بد، مخلوطی از هر دو است، اما اگر قهرمان از ما بهتر باشد اثر تراژدی بیشتر است."

    قهرمان بر اثر تغییر سرنوشت ناگاه از اوج سعادت به ورطه شقاوت فرو می افتد. تغییر سرنوشت بر اثر عمل اشتباهی است که از قهرمان سر می زند و او بر اثر نقطه ضعفی که دارد مرتکب این اشتباه می شود.

    قهرماتن تراژدی بیش از گناهش دچار عقوبت می شود و همین موضوع است که باعث می شود حس شفت و دلسوزی همه نسبت به او برانگیخته شود.

    یکی از رایج ترین انوع نقطه ضعف در تراژدی های یونانی غرور است.

    از خود راضی بودن و اعتماد به نفس بیش از حد باعث می شود قهرمان تراژدی به نداها و اخطارها و علائم آسمانی توجه نکند و یا از قوانین اخلاقی منحرف شود.

    این نقطه ضعف در نمونه های ایرانی آن مانند "رستم" و "اسفندیار" نیز به چشم می خورد. ما این ضعف اخلاقی را هم در رستم می ببنیم و هم اسفندیار.

    یکی از مشخصات تراژدی پیش بینی است.

    در داستان "رستم و اسفندیار" عمل پیشگویی بر عهده جاماسب است.

    بخواند آن زمان شاه جاماسب را ----- همان فال گویان سهراب را

    و اوست که مرگ اسفندیار را به دست رستم پیشگویی می کند.

    در داستان رستم و سهراب هم، رستم وقوع فاجعه ای را پیش بینی کرده است:

    به دل گفت کاین کار اهرمن است ----- نه این رستخیز از پی یک تن است

    هم چنین به نظر می رسد که رستم و سهراب گاهی به شناخت یکدیگر نزدیک می شوند چنان که سهراب به رستم می گوید:

    من ایدون گمانم که تو رستمی!

    در فرهنگ ها و ملل مختلف تراژدی هایی یافت می شوند که اگر چه "بومی" و مربوط به همان منطقه هستند ولی مشابه آنها با روایتی متفاوت در بین ملتهای دیگر هم یافت می شود.

    به طور مثال موضوع "کشتن فرزند" که در فرهنگ ایرانی در داستان "رستم " و "سهراب" به چشم می خورد، حدود 50 مورد مشابه دیگر با همان سیر داستانی (جنگ پدر و پسر، ناشناخته ماندن رابطه پدر و فرزندی، کشته شدن پسر به دست پدر) در بین ملل مختلف دارد.


    منظومه های حماسی

    حماسه در لغت به معنای دلاوری و شجاعت است و دز اصطلاح، شعری است داستانی با زمینه ی قهرمانی، قومی و ملی که حوادثی خارق العاده در آن جریان دارد. دراین نوع شعر، شاعر هیچ گاه عواطف شخصی خود را در اصل داستان وارد نمی کند و آن را طبق میل خود تغییر نمی دهد، به همین سبب در سرگذشت یا شرح قهرمانی های پهلوانانه و شخصیت های داستان خود، هرگز دخالت نمی کند و به میل خود درمورد آنها داوری نمی کند.

    در این جا، شاعر با داستان هایی شفاهی و مدون سروکار دارد که در آنها شرح پهلوانی های عواطف و احساسات مختلف مردم یک روزگار و مظاهر میهن دوستی و فداکاری و جنگ با تباهی و سیاهی ها آمده است.


    انواع منظومه حماسی


    در ادبیات ملل، از یک دیدگاه، دو نوع منظومه ی حماسی می توان یافت.


    منظومه های حماسی طبیعی و ملی

    که عبارت است از نتایج افکار و علایق و عواطف یک ملت که در طی قرن ها تنها برای بیان عظمت و نبوغ آن قوم به وجود آمده است. این نوع حماسه ها سرشار از یاد جنگ ها، پهلوانی ها، جان فشانی ها و در عین حال، لبریز از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرن های معینی از دوران حیات ایشان است که معمولاً از آنها به دوره های پهلوانی تعبیر می کنیم. از این گونه منظومه های حماسی می توان حماسه کیل گمش و ایلیاد و ادیسه هومر، شاعر بزرگ یونان باستان و شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی را در ادبیات فارسی نام برد. در این دسته منظومه ها شاعر به ابداع و آفرینش توجهی ندارد بلکه داستان های مدرن کتبی یا شفاهی را با قدرت شاعرانه ی خویش نقل می کند.


    منظومه های حماسی مصنوع

    در این منظومه ها شاعر با داستان های پهلوانی مدون و معینی سر و کار دار ندارد بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد و داستانی را به وجود می آورد. در این گونه داستان ها، شاعران آزادند با رعایت قوانینی که ناظر بر شعر حماسی است به دلخواه موضوع داستان خود را ابداع کنند و تخیل خودرا در آن دخیل سازند، از این دسته می توان ظفرنامه ی حمدالله مستوفی در زبان فارسی و "انه ادید" سروده ی ویرژیل، شاعر روم باستان را برشمرد.

    ادبیات حماسی را از چشم اندازی دیگر، به حماسه های اساطیر و پهلوانی، حماسه های عرفانی و حماسه های دینی تقسیم کرده اند.


    حماسه اساطیری

    قدیمی ترین و اصیل ترین نوع حماسه است. این گونه حماسه مربوط به دوران ما قبل تاریخ است و بر مبنای اساطیر شکل گرفته است. مثل حماسه سومری گیل گمش و بخش اول شاهنامه فردوسی (تا داستان فریدون). در این قسمت شاهنامه از "اوایل" سخن رفته است و مثلاً گفته شده است که اول کسی که گرمابه ساخت یا نوشتن آموخت که بوده است. قسمت هایی از ایلیاد و اودیسه رامایانا و مهابهاراتا را هم می توان جزو حماسه های اساطیری دانست. البته گاهی نمی توان ردپای قهرمان را دقیقاً در تاریخ جستجو کرد. در حماسه های پهلوانی، قهرمان معمولاً یک پهلوان مردمی است و برای او مرگ بهتر از ننگ است.



    نمونه ای از حماسه سومری گیل گمش



    حماسه پهلوانی

    در این نوع حماسه از زندگی پهلوانان سخن رفته است. حماسه پهلوانی ممکن است جنبه اساطیری داشته باشد، مثل زندگی رستم در شاهنامه و ممکن است جنبه تاریخی داشته باشد، مثل ظفرنامه حمدالله مستوفی و شهنشاهنامه صبا که قهرمانان آنها وجود تاریخی داشته اند.


    حماسه دینی یا مذهبی

    قهرمان این نوع حماسه یکی از رجال مذهبی است و ساخت داستان حماسه بر مبنای اصول یکی از مذاهب است، مثل کمدی الهی دانته، خاوران نامه ابن حسام (شاعر قرن نهم) خداوند نامه ملک الشعراء صبای کاشانی.



    صفحه ای از خاوران نامه

    برخی از محققان، برای این نوع، حماسه های اخلاقی نام گذاشته اند و مهابهاراتا و رامایانا را مثال زده اند. به نظر ما حماسه های اخلاقی همان حماسه های دینی هستند و حتی می توان به آنها حماسه فلسفی هم گفت، زیرا در آنها مسایل عمیقی تفکر بشری از قبیل مرگ و زندگی و خیر و شر مطرح شده است.

    معمولاً اقوامی که دارای زندگی فعال بودند و با اقوام دیگر جنگ یاصلح داشتند، دارای حماسه پهلوانی هستند؛ مانند یونانیان و ایرانیان باستان. اما اقوامی که فعالیت های برون مرزی نداشتند و به اصطلاح در خود بودند، بیشتر حماسه های دینی و فلسفی دارند، مانند چینیان و مصریان و هندیان باستان. در ایران هم بعد از حملات خانمانسوری از قبیل حمله غزان و مغولان و تیموریان، زندگی درونی و درونگرایی بر زندگی بیرونی و برونگرایی غالب آمد و حماسه های عرفانی، جای حماسه های پهلوانی را گرفت.


    حماسه های عرفانی


    این نوع حماسه در ادبیات فارسی فراوان است. در این گونه ،قهرمانان بعد از شکست دادن دیو نفس و طی سفری مخاطره آمیز در جاده طریقت، درنهایت به پیروزی که همانا حصول جاودانگی، از طریق فنا فی الله است، دست می یابد. مثل حماسه حلاج در تذکره الاولیا، منطق الطیر هم یک حماسه عرفانی است. منتها به شیوه تمثیلی سروده شده است. بگهوت گیتا را هم که از متون مذهبی هند محسوب می شود، گاهی حماسه عرفانی خوانده اند.

    ممکن است انواع دیگری از حماسه هم وجود داشته باشند. مثلاً در ادبیات اروپایی نوعی از حماسه هست که به آن حماسه طنز و مسخره Mock Epic می گویند. این نوع حماسه بر خلاف حماسه های واقعی، از زندگی امروزین انسان مایه می گیرد و جنبه طنز و مسخره دارد. بودلر می گوید:"حماسه طنز آن است که از زندگی امروزی بشر، ابعاد حماسی را استخراج و مشخص کنیم و به خود نشان دهیم که چگونه با کراوات و پوتین های واکس زده شاعرانه زندگی می کنیم و بزرگیم." این نوع حماسه در ادبیات فارسی چندان مرسوم نیست، اما به هر حال ما هم نوعی حماسه مسخره داریم که قهرمان آن به اصطلاح یک "پهلوان پنبه" است، یا کسی است که در توهمات خود اوضاع و احوال دیگری را می بیند، مثل رمان معروف دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکزاد. دن کیشوت سروانتس را هم شاید بتوان از این مقوله محسوب داشت.

    در اینجا توضیح این نکته ضروری است که حماسه در هر صورت، چه فلسفی باشد چه عرفانی و چه اساطیری باید همواره در بافتی از شهسواری ها و بهادری ها و خطر کردن ها ارائه شود. به عبارت دیگر دل به دریازدن ها و تن به خطر سپردن ها، مشخصه اصلی حماسه است.


    ویژگی های حماسه


    هر حماسه باید دارای چهار زمینه ی داستانی، قهرمانی، ملی، خرق عادت باشد.


    زمینه داستانی حماسه


    یکی از ویژگی های حماسه، داستانی بودن آن است بنابراین حماسه را می توان مجموعه ای از حوادث دانست. با این که در حماسه- بی هیچ تردیدی- مجموعه ای از وصف ها، خطبه ها و تصویرها وجود دارد ،اما همه ی این عناصر نسبت به داستانی بودن در مرتبه ی دوم هستند.


    زمینه قهرمانی حماسه


    بیشترین موضوع حماسه را اشخاص و حوادث تشکیل می دهند و وظیفه ی شاعر حماسی آن است که تصویرساز انسان هایی باشد که هم از نظر نیروی مادی ممتازند و هم از لحاظ نیروی معنوی، قهرمانان حماسه، با تمام رقتی که از نظر عاطفی و احساسی در آنها وجود دارد، قهرمانانی ملی هستند؛ مانند "رستم" در شاهنامه ی فردوسی.


    زمینه حماسی ملی


    حوادث قهرمانی که به منزله تاریخ خیالی یک ملت است در بستری از واقعیات جریان دارند. واقعیاتی که ویژگی های اخلاقی نظام اجتماعی، زندگی سیاسی و عقاید آن جامعه را در مسائل فکری و مذهبی در برمی گیرد. شاهنامه نیز تصویری است از جامعه ی ایرانی در جزئی ترین ویژگی های حیاتی مردم آن. در همان حال که با خواندن شاهنامه از نبردهای ایرانیان برای کسب استقلال و ملیت در برابر ملل مهاجم، آگاهی می یابیم، مراسم اجتماعی، تمدن و مظاهر و مدنیت و اخلاق ایرانیان و مذهب ایشان و حتی خوشی های پهلوانان و بحث های فلسفی و دینی آنان مطلع می شویم.


    زمینه خرق عادت


    از دیگر شرایط حماسه، جریان یافتن حوادثی است که با منطق و تجربه ی علمی سازگاری ندارد. در هر حماسه ای، رویدادهای غیرطبیعی و بیرون از نظام عادت دیده می شود که تنها از رهگذر عقاید دینی عصر خود، توجیه پذیر هستند. هر ملتی، عقاید ماورای طبیعی خود را به عنوان عاملی شگفت آور، در حماسه ی خویش به کار می گیرد و بدین گونه است که در همه ی حماسه ها، موجودات و آفریده های غیرطبیعی، در ضمن حوادثی که شاعر تصویر می کند، ظهور می یابند. در شاهنامه نیز وجود سیمرغ، دیو سپید، رویین تن بودن اسفندیار و عمر هزار ساله ی زال ... عناصر و پدیده هایی هستند که همچون رشته هایی استوار، زمینه تخیلی حماسه را تقویت می کنند.



    تعریف افسانه

    افسانه که در کتب لغت، مترادف واژه های: قصه و اسطوره به کار رفته است از لحاظ ادبی به سرگذشت یا رویدادی خیالی از زندگی انسانها، حیوانات، پرندگان یا موجودات و همی چون دیو و پری و غول و اژدها اطلاق می شود که با رمز و رازها و گاه مقاصدی اخلاقی، آموزشی توأم است و نگارش آن بیشتر به قصد سرگرمی و تفریح خوانندگان انجام می گیرد.



    تفاوت افسانه و اسطوره

    میان افسانه با اسطوره و قصه تفاوتهایی وجود دارد. اسطوره ها ریشه در "اندیشه مذهبی، خرافات، سحر و جادوگری و افسون کاری " دارند و جنبه های سمبولیک آنها باعث می شوند که در حال و هوای رویدادهایشان مافوق انسانها به وجود آیند و نیروی خدایی به آنان داده شود. بنابراین از جمله فرقهای بین افسانه و اسطوره این است که افسانه ها هیچگاه مرجع ایمان و اعتقاد ملتی نیستند و صرفاً زائید خیالند و اغلب برای مشغول کردن و مسرت خاطر خواننده و شنونده ساخته شده اند، در حالی که اساطیر توام با معجزات، معتقدان مذهبی بوده و مضامینی را در بردارند که از اتفاقات و حوادث واقعی سرچشمه گرفته است. به تعبیری دیگر: اساطیر، شامل روایاتی از اعمال فوق العاده انسانها یا موجوداتی آرمانی است که زاده تخیل افراد یا اقوام بوده و خود از حوادث تاریخی و واقعی که در بستر زمان تغییر شکل یافته است نشأت گرفته اند.

    و فرق میان افسانه با قصه نیز در این است که افسانه قالبی است که کلیه ویژگیهای لفظی قصه را داراست با این تفاوت که عناصر خیالی و امور خارق العاده در آن زیادتر و قوی تر است.

    افسانه های ایرانی، بخش عظیمی از فولکور غنی ما را تشکیل می دهد و قرنهاست که زندگی و آداب و رسوم جامعه ما ایرانیان با هزارن افسانه و قصه ممزوج است.

    افسانه ها- بطور کلی- در زندگی و ادبیات هر قوم و ملتی دارای اهمیت و شایان مطالعه است. جمعی از دانشمندان علم فولکور معتقدند که هند، مهد بسیاری از افسانه هایی است که هم اکنون در کشورهای جهان و از جمله ایران وجود دارد. پس از اسلام ترجمه های متعدد و منظمی از افسانه ها توسط ایرانیان از آثار پهلوی به زبان عربی و فارسی دری به عمل آمده و در حفظ بسیاری از این افسانه ها موثر بوده است.


    انواع افسانه های فارسی

    افسانه های موجود در زبان و ادب فارسی- همانند قصه های آن بسته به موضوع، سبک نگارش و تیپ قهرمانانشان، به انواع مختلف: عامیانه، ادبی، حماسی، عشقی، اخلاقی، مذهبی، ملی و با نامهای: کودکان، پریان، حیوانات و غیره تقسیم می شوند.


    !!افسانه تمثیلی

    اغلب قصه کوتاهی است درباره حیوانات که از آن با عنوان افسانه حیوانات نیز یاد شده است. در افسانه تمثیلی گاهی انسان و اشیاء نیز شخصیت های اصلی هستند. افسانه تمثیلی به علت خصوصیت تمثیلی آن دارای دو سطح است، سطحی حقیقی و سطحی مجازی.
    در سطح حقیقی قصه ای درباره موضوعی نقل می شود و در سطح مجازی دورنمایه قصه یا خصلت و سیرت شخصیت قصه اشاره به موضوع دیگری دارد. سطح حقیقی اغلب با حیوانات سروکار دارد و در آنها حیوانات چون انسان رفتار می کنند و سخن می گویند و سطح مجازی همیشه جنبه ای از رفتار و کردار انسان را نشان می دهد؛ مثلاً قهرمانان به صورت حیواناتی با خصوصیات ممتاز و پسندیده یا شخصیت های شریر با صفاتی ناپسند و نکوهیده ظاهر می شوند، دوشیزگان معصوم به هیأت کبوتر و قو و خرگوش در می آیند و آدم های بی رحم و حیله گر به شکل لاشخور و روباه و گرگ. از نمونه های ممتاز و معروف افسانه های تمثیلی کتاب کلیله و دمنه است.


    حکایت اخلاقی

    حکایت اخلاقی نیز مثل افسانه تمثیلی گاهی از خصوصیت های تمثیلی برخوردار است اما شخصیت های آن مردمانند. حکایت اخلاقی که برای ترویج اصول مذهبی و درس های اخلاقی نوشته شده؛ قصه ساده و کوتاهی است که حقیقت های کلی و عام را تصویر می کند و ساختار آن نه به مقتضیات عناصر درونی خود بلکه در جهت تحکیم و تأیید مقاصد اخلاقی گسترش می یابد و این قصد و غرض معمولاً صریح و آشکار است.
    بیشتر حکایت های قابوس نامه و گلستان سعدی و بعضی از قصه های "کلیه و دمنه" و "مرزبان نامه" و "جوامع الحکایات" از نوع حکایت های اخلاقی است.



    افسانه پریان


    قصه هایی است درباره پریان، دیوها، جن ها، غول ها، اژدها و دیگر موجودات مافوق طبیعی و جادوگرانی که حوادثی شگفت آور و خارق العاده را می آفرینند و در زندگی افراد بشر اغلب از بدجنسی و گاه از مهربانی تغییراتی به وجود می آورند. افسانه پریان اغلب پایانی خوش دارد و بخشی از ادبیات عامیانه است و از سنت شفاهی قصه گویی ملت ها، سینه به سینه به ما رسیده است. بعضی منشاء قصه های پریان را کتاب "هزار و یک شب" دانسته اند.


    افسانه پهلوانان


    قصه هایی است که در آن ها از نبرد میان پهلوانان و قهرمانان واقعی و تاریخی و افسانه ای صحبت می شود. این نوع افسانه ها در میان جهان اسطوره و جهان علم، جهان خیال و وهم و جهان واقعی معلق هستند.
    بعضی از پهلوانان و قهرمانان این افسانه ها از نظری واقعی هستند و در حوادث واقعی تاریخی شرکت دارند اما اعمالی که از آن ها سر می زند چنان مبالغه آمیز است که گاهی پهلو به اسطوره و حماسه می زند و امروز نمی توان باور کرد که آن ها شخصیت های معمولی اند. از نمونه های افسانه پهلوانان می توان از پهلوانان قصه های بلند عامیانه مثل «سمک عیار»، «اسکندرنامه»، «ابومسلم نامه» و غیره نام برد.
    بعضی ها گفته اند که شاهنامه فردوسی به سه دوره تقسیم شده، دوره نخست به پهلوانان اسطوره ای و دوره دوم به پهلوانان افسانه ای و دوره سوم به پهلوانان تاریخی اختصاص یافته است و از این لحاظ مثلاً کیومرث پهلوانی اسطوره ای، رستم پهلوانی افسانه ای و بهرام گور، پهلوانی تاریخی است.




    اسطوره (اساطیر)


    قصه ای است درباره خدایان و موجودات فوق طبیعی که ریشه اصلی آن ها اعتقادات دینی مردم قدیم است و خاستگاه و آغاز زندگی و معتقدات مذهبی و قدرت های مافوق طبیعی و اعمال قهرمان های آرمانی را بیان می کند. اسطوره، حقیقت تاریخی ندارد و پدید آورندگان اصلی آن ها ناشناخته اند.
    اسطوره کمتر جنبه اخلاقی دارد و از این نظر از افسانه ها و حکایت ها متفاوت است. در اسطوره اغلب به مظاهر طبیعت و رویدادها و آفت های طبیعی ، شخصیتی انسانی داده شده و برای آن ها ماجراهایی آفریده شده است، مثلاً در اساطیر ایرانی، آناهیتا، ایزد بانوی جنگ و نگهدار آب است و ایزد تشتر نگهبان باران است. َ



    منبع:دانشنامه رشد
    ویرایش توسط ERMIYA : 31-08-2011 در ساعت 09:49
    اللهم عجل لولیک الفـــــرج





    خدا هم نمیدونه با آدم احمقش چطور رفتار کنه، چه برسه به بنده ش!... خب اون آدمه احمقه دیگه!

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست کتاب مذهبی اینجا
    توسط vorojax در انجمن کتابخانه اسلامي
    پاسخ: 92
    آخرين نوشته: 03-07-2015, 19:13
  2. قرائت دسته جمعی دعای جوشن کبیر
    توسط HeWillCome در انجمن مباحث ديگر بخش اسلامی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 11-08-2011, 16:30
  3. جزيره ي خضرا - دیدگاهها
    توسط hossein moradi در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 13-11-2010, 20:01
  4. مجموعه هایه ١٠ داستان کوتاه و اموزنده(برای موبایل جاوا)
    توسط vorojax در انجمن نرم افزار های موبایل و تبلت
    پاسخ: 22
    آخرين نوشته: 15-04-2010, 21:46

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه